خلاصه کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

جالب است بدانید که در کتابی که ما نیز از این پس به دلیل شناخته شدن این کتاب آن را کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ می‌نامیم، فقط در فصل اول اشاره کوتاهی به تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال شده است و کتاب هیچ ارتباطی به تحلیل بنیادی یا تکنیکال ندارد!

این کتاب در زمینه آموزش مهارت‌های روانشناختی لازم برای کـسب سود مستمر در بازار است وبه شما آموزش می‌دهد که چگونه با کنترل ذهن به سود مستمر در بازار فارکس و بورس دست پیدا کنید و با بررسی عقاید و اندیشه‌های معامله‌گران بهترین روش تحلیل را پیدا کنید.

لازم به ذکر است که خلاصه‌ای که در اینجا در اختیار شما همراهان سایت آموزش فارکس قرار می‌گیرد، چکیده‌ای از متن اصلی کتاب به زبان انگلیسی است، نه ترجمه و تالیف تغییر یافته آن به زبان فارسی. از همین رو امیدوارم مطالعه این کتاب بر مهارت‌های معاملاتی شما بیافزاید.

درباره‌ی مولف کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

مارک داگلاس یکی از مهم‌ترین افراد حوزه روانشناسی بازارهای مالی و مدیر عامل شرکت Trading Behavior Dynamics است. او برنامه‌هایی را تدوین کرده و معامله‌گران زیادی در سطوح معاملاتی مختلف را در زمینه چگونگی دستیابی و حفظ ذهنیت یک معامله گر موفق آموزش داده است. او همچنین نویسنده کتاب‌های معامله‌گر منضبط، درست معامله کنیم، معامله‌گری با ضمیر ناخودآگاه و … است.

مارک داگلاس در سال ۲۰۰۰ کتاب تجارت در منطقه را نگاشته است. او در سن ۶۷ سالگی از دنیای فیزیکی رخ بر بست و کتاب‌های خود را به جای گذاشت که به بسیاری از معامله‌گران در بازی ذهنی تجارت کمک کرد و همچنان نیز مفید است.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

خلاصه کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

مارک داگلاس در کتاب Trading in the Zone: Master the Market with Confidence, Discipline and a Winning Attitude (اسم اورجینال تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟) توضیح می‌دهد که چرا اکثریت آنها که در تجارت و مشاغل دیگر تا این حد موفق هستند، به عنوان معامله‌گر بازارهای مالی به شدت شکست می‌خورند. به گفته داگلاس، مهارت‌هایی که در دوران جوانی و مدرسه به ما آموزش داده می‌شود و ما را در طول زندگی پیش می‌برد، برای معامله در بازارهای مالی کاملاً نامناسب است.

از نظر داگلاس روند معاملات تفاوت بسیاری دارد و معامله‌گران باید تمام مهارت‌های خود را برای دستیابی به موفقیت در تمام زمینه‌های دیگر زندگی به کار گیرند تا معامله‌گرانی موفق و پایدار شوند. او به این نتیجه می‌رسد که عامل تعیین‌کننده موفقیت، عامل روان‌شناختی است.

برندگان دائمی، متفاوت از بقیه فکر می‌کنند

تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ کتابی است که تفاوت تفکر معامله‌گران موفق در مقابل اکثر معامله‌گران دیگر را شرح می‌دهد. ۹۰ تا ۹۵ درصد از معامله‌گران نمی‌توانند سود دائم و ثابت داشته باشند.

اکثر آن‌ها معتقد نیستند که مشکلات معاملاتی آن‌ها نتیجه‌ی طرز فکرشان در مورد معامله – یا به طوردقیق‌تر، نحوه تفکر آنها در حین معامله – است. از نظر این دسته از تریدرها ممکن است عدم تحلیل خوب یا شرایط فعلی بازار دلیل زیان آن‌ها باشد.

مارک داگلاس در کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ به ما می‌گوید که به احتمال زیاد اینطور نیست. تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی خوب از شرایط بازار می‌تواند کمک کند، اما عامل اصلی نیست.

به نظر مارک این یک وضعیت ذهنی یا منطقه به حساب می‌آید که در آن معامله‌گر موفق در حال معامله است و او را برنده می‌کند.

به گفته مارک داگلاس، تحلیل بنیادی می‌تواند کمک کند، و تحلیل تکنیکال پیش‌بینی در مورد اینکه قیمت‌ها در نقطه‌ای در آینده باید کجا باشند، می‌تواند درست باشد، اما در این میان، حرکت قیمت می‌تواند آنقدر بی‌ثبات باشد که موجب شود معاملات ذهنی شما به هم بریزد و نتوانید در معامله بمانید تا به هدف خود برسید.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

بنابر نظر داگلاس در کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ تحلیل بنیادی چیزی را ایجاد می‌کند که او آن را شکاف واقعیت بین آنچه باید باشد و آنچه هست می‌نامد. شکاف واقعیت، انجام هر چیزی را به جز پیش‌بینی‌های بسیار طولانی‌مدت که حتی اگر درست باشند، بسیار دشوار می‌کند.

از سوی دیگر، تجزیه و تحلیل تکنیکال نه تنها این شکاف واقعیت را از بین می‌برد، بلکه تعداد عملاً نامحدودی از امکانات را در اختیار معامله‌گر قرار می‌دهد تا از آنها استفاده کند. رویکرد فنی فرصت‌های بیشتری را به وجود می‌آورد؛ زیرا مشخص می‌کند که چگونه الگوهای رفتاری تکرارپذیر در هر بازه زمانی رخ می‌دهند. تحلیل تکنیکال بازار را به جریان بی‌پایانی از فرصت‌ها برای غنی سازی تبدیل می‌کند.

پذیرش ریسک از دیدگاه کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

هر معامله‌گر می‌داند که وقتی موقعیتی را باز می کند، در معرض خطر است؛ با این حال، این بدان معنا نیست که هر معامله گر آن ریسک را می پذیرد. بهترین معامله‌گران نه تنها ریسک می‌کنند، بلکه یاد گرفته‌اند که این ریسک را بپذیرند و از آن استقبال کنند.

بهترین معامله‌گران معاملات خود را بدون ذره‌ای تردید از درگیری داخلی انجام می‌دهند. آنها می‌توانند از یک معامله خارج شوند، حتی با ضرر، و انجام این کار کوچک‌ترین ناراحتی عاطفی را برایشان ایجاد نمی‌کند.

به گفته داگلاس، اگر نمی‌توانید بدون کوچک‌ترین ناراحتی و ترس از ضرر معامله کنید، پس یاد نگرفته‌اید که چگونه ریسک‌های ذاتی معاملات را بپذیرید و این یک مشکل بزرگ به حساب می‌آید؛ زیرا به هر درجه‌ای که ریسک را نپذیرفته باشید، همان درجه‌ای است که از خطر دوری خواهید کرد.

واقعیت سخت و سرد معاملات این است که هر معامله‌ای، نتیجه‌ی نامشخصی دارد. تا زمانی که یاد نگیرید که احتمال یک نتیجه نامطمئن را به طور کامل بپذیرید، آگاهانه یا ناخودآگاه سعی می‌کنید از هر احتمالی که آن را دردناک می‌دانید، اجتناب کنید.

مارک داگلاس در کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ پیشنهاد نمی‌کند که ما به عنوان معامله‌گران برای تعریف فرصت‌ها به نوعی از تجزیه و تحلیل بازار نیاز نداریم؛ بلکه از نظر او معامله‌گرانی که سود ثابت و دائم دارند، در اصل آنهایی نیستند که بهترین مهارت‌های تحلیلی بازار را دارند؛ موفقیت از طرز فکر درست و به قول مارک در منطقه است.

به گفته داگلاس شما دو انتخاب دارید:

  • می‌توانید با یادگیری هرچه بیشتر متغیرهای بازار (که او آن را سیاه چاله تحلیل می‌نامد، زیرا مسیر ناامیدی نهایی است) سعی کنید ریسک را حذف کنید.
  • می‌توانید یاد بگیرید که چگونه فعالیت‌های تجاری خود را به گونه‌ای بازتعریف کنید که واقعاً ریسک را بپذیرید و دیگر ترسی نداشته باشید.

از نظر او زمانی که نگرش مناسبی داشته باشید، زمانی که این “ذهنیت معامله گر” را به دست آورده‌اید و می‌توانید در مواجهه با عدم قطعیت دائمی اعتماد به نفس داشته باشید، معامله به همان راحتی و ساده‌ای خواهد بود که احتمالاً در ابتدای شروع کار فکر می‌کردید.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ راه حل را می‌گوید

شما باید یاد بگیرید که چگونه نگرش‌ها و باورهای خود را در مورد معامله به گونه‌ای تنظیم کنید که بتوانید بدون کوچکترین ترس معامله کنید، اما در عین حال چهارچوبی را در جای خود نگه دارید که به شما اجازه‌ی بی‌پروایی نمی‌دهد. این دقیقاً همان چیزی است که این کتاب قرار است به شما آموزش دهد. اگر شل شدی خوبه اصلا مشکلی نیست در عین حال، نباید بیش از حد اعتماد به نفس داشته باشید و بیش از حد مناسب ریسک کنید.

اگر چیزی به عنوان رازی در ماهیت تجارت وجود دارد، این است:

(۱) تجارت بدون ترس یا اعتماد بیش از حد

(۲) درک آنچه بازار از دیدگاه خود ارائه می‌دهد

(۳) کاملاً در «جریان فرصت‌های لحظه‌ای» متمرکز بمانید

(۴) به‌طور خودجوش وارد «منطقه» شوید

این یک باور قوی عملاً تزلزل‌ناپذیر به یک نتیجه نامشخص است، که به نفع شماست.

آزادی در مقابل قوانین

مارک توضیح می دهد که چگونه هنوز با فردی علاقه‌مند به تجارت روبرو نشده که در برابر ایده ایجاد مجموعه ای از قوانین مقاومت نکرده است. مقاومت همیشه آشکار نیست؛ ما از یک طرف موافقیم که قوانین منطقی هستند، اما ما واقعاً قصد نداریم هر کاری که پیشنهاد می‌شود را انجام دهیم. بیشتر ساختار ذهن ما در نتیجه تربیت اجتماعی ما و بر اساس انتخاب‌های افراد دیگر به ما داده شده است.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

دلیل جذب ما به تجارت در وهله اول – آزادی نامحدود – همان دلیلی است که ما در برابر ایجاد انواع قوانین و مرزهایی که می‌توانند رفتار ما را به درستی هدایت کنند، مقاومت طبیعی احساس می‌کنیم.

از بین بردن ترس تنها نیمی از معادله است. نیم دیگر نیاز به ایجاد خویشتن داری است. اگر شما نظارت و کنترل خود را یاد نگرفته باشید، برنده شدن بسیار خطرناک است. تمایل به بی پروایی، زمانی که احساس خوبی دارید، چیزی است که باعث بیشتر ضررها می‌گردد و تقریبا غیرممکن است که در این دام نیافتید.

اگر معامله‌گر با این باور عمل کند که هیچ راهی برای جلوگیری از ضرر وجود ندارد، چه می‌شود؟ به هر حال، باخت، نتیجه‌ی طبیعی معامله است.

نکته‌ای که مارک داگلاس به آن اشاره می‌کند، این است:

اگر تا به حال متوجه شده‌اید که بازار را سرزنش می‌کنید یا احساسی دارید که به شما خیانت شده است، در این صورت به پیامدهای معنای انجام یک بازی حاصل جمع صفر توجه کافی نکرده‌اید. هر درجه‌ای از سرزنش به این معنی است که شما به طور کامل این واقعیت را نپذیرفته‌اید که بازار به شما چیزی بدهکار نیست؛ صرف نظر از اینکه چه می‌خواهید یا فکر می‌کنید یا چقدر تلاش می‌کنید. هدف بازار جدا کردن شما از پولتان است. اما در فرآیند انجام این کار، جریان بی پایانی از فرصت‌ها را نیز برای شما فراهم می‌کند تا از آن پول بگیرید.

بنابراین، مسئولیت پذیری به این معناست که باور داشته باشید که همه نتایج شما توسط خود شما تولید شده است. به عهده گرفتن هر چیزی کمتر از مسئولیت کامل، دو مانع عمده روانی ایجاد می کند که مانع موفقیت شما می‌گردد.

ابتدا یک رابطه خصمانه با بازار برقرار می‌کنید که شما را از جریان دائمی فرصت‌ها خارج می‌کند. دوم، شما خود را گمراه می‌کنید و تصور می‌کنید که مشکلات معاملاتی و عدم موفقیت شما می‌تواند از طریق تحلیل بازار اصلاح شود.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

آنچه بهترین معامله‌گران را از بقیه جدا می‌کند

همانطور که مارک داگلاس بارها در کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ می‌گوید، آنچه بهترین معامله‌گران را از دیگران جدا می‌کند این نیست که چه کاری انجام می‌دهند یا چه زمانی آن را انجام می‌دهند، بلکه این است که در مورد کاری که انجام می‌دهند، چگونه فکر می‌کنند.

اگر هدف شما این است که مانند یک حرفه‌ای معامله کنید و یک برنده ثابت باشید، پس باید از این فرض شروع کنید که راه حل‌ها در ذهن شما هستند نه در بازار. برنده شدن و پایداری حالت‌های ذهنی هستند، همان‌طور که شادی، تفریح ​​و رضایت حالت‌های ذهنی هستند. بهترین معامله‌گران در جریان می‌مانند زیرا سعی نمی‌کنند چیزی از بازار بدست آورند.

چگونه می‌توانم وارد چنین وضعیت روحی شوم؟

بیاموزید که واقعاً ریسک معامله را بپذیرید، به این معنی که عواقب همه معاملات خود را بدون ناراحتی یا ترس بپذیرید. اگر بتوانید بیاموزید که حالت ذهنی ایجاد کنید که تحت تأثیر رفتار بازار قرار نگیرد، دیگر مبارزه‌ای وجود نخواهد داشت.

تفکر در احتمالات به زعم کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

مارک داگلاس با صدها معامله‌گر کار می‌کرد که به اشتباه تصور می‌کردند به احتمالات فکر می‌کنند، اما این کار را نکردند. پیش نیاز فکر کردن به احتمالات این است که ریسک را بپذیرید. هنگامی که ذهن خود را برای فکر کردن در مورد احتمالات آموزش داده‌اید، به این معنی است که تمام نتایج احتمالی هر معامله‌ای را که انجام می‌دهید بدون مقاومت یا درگیری داخلی، ۱۰۰% پذیرفته‌اید.

در واقع، به گفته داگلاس، میزانی که فکر می‌کنید می‌دانید، فرض می‌کنید می‌دانید، یا به هر طریقی نیاز دارید بدانید که در آینده چه اتفاقی می‌افتد، برابر است با میزان شکست شما به عنوان یک معامله‌گر. معامله‌گرانی که یاد گرفته‌اند به احتمالات فکر کنند، به موفقیت کلی خود (لبه خود) اطمینان دارند، زیرا خود را متعهد می‌کنند که هر معامله ای را که با تعریف آنها از لبه مطابقت دارد، انجام دهند. آنها تلاش برای پیش بینی نتایج را متوقف کرده‌اند و دریافته‌اند که با گرفتن هر لبه، حجم نمونه معاملات خود را افزایش می‌دهند و به نوبه خود از هر مزیتی که استفاده می‌کنند، فرصت کافی برای بازی را به نفع خود می‌دهد.

به نظر شما چرا معامله گران ناموفق به تحلیل بازار وسواس دارند؟

آنها خواهان حس اطمینانی هستند که تحلیل ظاهراً به آنها می‌دهد. اگر چه تعداد کمی آن را اعتراف می‌کنند، اما حقیقت این است که معامله‌گر معمولی می‌خواهد در هر معامله موفق باشد. او ناامیدانه در تلاش است تا اطمینانی را در جایی ایجاد کند که به سادگی وجود ندارد.

طنز این است که اگر او این حقیقت را کاملاً می‌پذیرفت که یقین وجود ندارد، یقینی را که میل دارد ایجاد می‌کرد. وقتی به پذیرش کامل عدم قطعیت هر لبه و منحصر به فرد بودن هر لحظه دست یابید، ناامیدی شما از معامله به پایان خواهد رسید.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ ریسک قبل از ورود را تعریف می‌کند

تعریف نکردن ریسک قبل از ورود به یک معامله، رایج‌ترین خطای معاملاتی است و کل فرآیند معامله را از منظری نامناسب آغاز می‌کند. مارک داگلاس به ما یادآوری می‌کند که ذهن ما برای تداعی ارتباط دارد. در نتیجه، اشتباه بودن هر معامله‌ای می‌تواند با هر (یا هر) تجربه دیگری در زندگی یک معامله گر که در آن اشتباه کرده است، مرتبط باشد. مفهوم این است که هر معامله‌ای می‌تواند از این طریق معامله‌گر را به درد انباشته هر باری که در زندگی‌اش اشتباه کرده، ببرد. برای معامله‌گرانی که یاد گرفته‌اند به احتمالات فکر کنند، چنین معضلی وجود ندارد.

تعریف ریسک برای این دسته از معامله‌گران اصلاً مشکلی ایجاد نمی‌کند زیرا آن‌ها از این منظر معامله نمی‌کنند که به احتمال زیاد درست یا غلط است. آن‌ها آموخته‌اند که معامله ربطی به درست یا غلط بودن هر معامله ندارد. در نتیجه، خطرات معامله را به همان روشی که معامله‌گر معمولی می‌بیند، نمی‌بینند. وقتی پیش از رویدادی قبول می‌کنید که نمی‌دانید چگونه اتفاق می‌افتد؛ این پذیرش تأثیری بر خنثی نگه داشتن انتظارات شما دارد.

بنابراین، مکانیزم‌های اجتناب از درد، توانایی ما را برای تعریف و تفسیر آنچه که بازار به عنوان یک روند انجام می‌دهد یا فرصت‌هایی که به ما ارائه می‌دهد، مسدود می‌کند. تنها زمانی که از معامله خارج می‌شویم، می‌توانیم دوباره بازار را شفاف ببینیم.

چگونه خطر عاطفی را از بین ببریم؟

برای از بین بردن ریسک هیجانی معامله، باید انتظارات خود را در مورد آنچه که بازار در هر لحظه یا در هر موقعیتی انجام خواهد داد یا نخواهد کرد، خنثی کنید. شما می‌توانید این کار را با تمایل به فکر کردن از دیدگاه بازار انجام دهید. به یاد داشته باشید، بازار همیشه در حال ارتباط با احتمالات است. برای فکر کردن به احتمالات، باید یک چارچوب ذهنی یا ذهنیتی ایجاد کنید که با اصول اساسی یک محیط احتمالی سازگار باشد.

یک ذهنیت احتمالی مربوط به تجارت از ۵ حقیقت اساسی تشکیل شده است:

  1. هر چیزی می‌تواند رخ دهد.
  2. برای اینکه بتوانید پول در بیاورید، نیازی به دانستن اینکه در آینده چه اتفاقی قرار است بیافتد، ندارید.
  3. یک توزیع تصادفی بین برد و باخت برای هر مجموعه معینی از متغیرهایی که یک یال را تعریف می‌کنند، وجود دارد.
  4. لبه چیزی نیست جز نشانه‌ای از احتمال بالاتر وقوع یک چیز نسبت به چیز دیگر.
  5. هر لحظه در بازار منحصر به فرد است.

انتظار یک نتیجه تصادفی به این معنی نیست که شما نمی‌توانید از توانایی‌های استدلال و تحلیل کامل خود برای پیش بینی یک نتیجه استفاده کنید، یا اینکه نمی‌توانید حدس بزنید که چه اتفاقی قرار است بیافتد، یا نسبت به آن حسی داشته باشید؛ چرا که می‌توانید!

شما فقط نمی‌توانید انتظار داشته باشید که حق با شما باشد و اگر حق با شماست، نمی‌توانید انتظار داشته باشید که هر کاری که دفعه قبل انجام دادید، دفعه بعد دوباره جواب می‌دهد؛ حتی اگر وضعیت ممکن است درست به نظر برسد یا حتی دقیقاً همان احساس را داشته باشید.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

بهترین معامله‌گران در لحظه اکنون هستند زیرا هیچ استرسی وجود ندارد. هیچ استرسی وجود ندارد زیرا هیچ چیز دیگری در خطر نیست به جز مقدار پولی که آن‌ها مایل‌اند در آن تجارت خاص خرج کنند. آنها این ریسک را قبل از ورود به تجارت اندازه‌گیری کردند.

به خاطر داشته باشید که ضررها مقدار پولی است که باید خرج کنم تا خودم را برای معاملات برنده در دسترس قرار دهم.

تعریف کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ از حالت بی‌دغدغه ذهن

به گفته داگلاس، بی خیالی به معنای اعتماد به نفس است، اما نه سرخوشی. هنگامی که در یک حالت ذهنی بی خیال هستید، هیچ ترس، تردید یا اجباری برای انجام کاری احساس نخواهید کرد، زیرا به طور موثر پتانسیل تعریف و تفسیر اطلاعات بازار را به عنوان تهدید کننده از بین برده‌اید. برای از بین بردن احساس تهدید، باید ریسک را به طور کامل بپذیرید. وقتی ریسک را پذیرفتید، با هر نتیجه ای در آرامش خواهید بود.

مارک داگلاس می‌گوید که شما به عنوان یک معامله گر با ایجاد ۷ باور برای ایجاد ثبات می‌توانید یک برنده باشید:

  • من به طور عینی لبه‌های خود را شناسایی می‌کنم.
  • من ریسک هر معامله را از قبل تعریف می‌کنم.
  • من کاملاً ریسک را می‌پذیرم یا حاضرم معامله را رها کنم.
  • من بدون تردید روی لبه‌هایم عمل می‌کنم.
  • من زمانی که بازار پول در اختیارم می‌گذارد، به خودم پول می‌دهم.
  • من به طور مداوم استعداد خود را برای ایجاد خطا را کنترل می‌کنم.
  • من ضرورت مطلق این اصول موفقیت مداوم را درک می‌کنم و بنابراین هرگز آن‌ها را زیر پا نمی‌گذارم.

این باورها هفت اصل سازگاری هستند که می‌توانند نقش مهم و به‌سزایی در موفقیت شما در انواع بازارها، به خصوص بازارهای مالی داشته باشد.

مراحل توسعه یک معامله‌گر:

یک معامله‌گر برای توسعه فردی خود سه مرحله در پیش دارد:

۱- مرحله مکانیکی:

  • ایجاد اعتماد به نفس لازم برای کار در یک محیط نامحدود
  • یاد بگیرید که یک سیستم معاملاتی را بدون نقص اجرا کنید
  • ذهن خود را طوری آموزش دهید که به احتمالات فکر کند
  • یک باور قوی و تزلزل ناپذیر به ثبات خود به عنوان یک معامله گر ایجاد کنید

۲- مرحله ذهنی:

شما از هر چیزی که در مورد ماهیت حرکت بازار آموخته‌اید استفاده می‌کنید تا هر کاری را که می‌خواهید انجام دهید.

۳- مرحله شهودی:

  • به طور شهودی عمل کنید
  • مزیت خود را معامله کنید
  • بازاری را انتخاب کنید
  • مجموعه ای از متغیرهای بازار را انتخاب کنید که یک لبه را تعریف می کنند

سایر آموزه‌های کتاب کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

در کنار ۱۰ها آموزه‌ی کاربردی‌ای که این کتاب داشته، نکات دیگری را به شکلی صریح و البته کامل، به مخاطب خود ارائه می‌دهد؛ مواردی که می‌تواند روند زندگی هر معامله‌گری را تحت تاثیر قرار دهد.

ورود به معامله:

متغیرهایی که برای تعریف لبه خود استفاده می‌کنید، باید کاملاً دقیق باشند. سیستم باید طوری طراحی شود که نیازی به تصمیم گیری ذهنی یا قضاوت در مورد اینکه آیا لبه شما وجود دارد یا خیر نباشد. اگر بازار به گونه‌ای تنظیم شده باشد که با متغیرهای سفت و سخت سیستم شما مطابقت داشته باشد، در این صورت معامله می‌کنید؛ اگر نه، پس شما معامله‌ای ندارید.

کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

خروج و توقف ضرر:

روش شما باید دقیقاً به شما بگوید که چقدر باید ریسک کنید تا بفهمید آیا معامله کار می‌کند یا خیر. اجازه دهید ساختار بازار تعیین کند که این نقطه بهینه کجاست، نه مبلغ دلخواه دلاری که مایل به ریسک بر روی آن هستید.

دوره زمانی:

روش معاملاتی شما می‌تواند در هر بازه زمانی مناسب شما باشد، اما تمام سیگنال‌های ورود و خروج شما باید بر اساس یک بازه زمانی باشد. کمترین ریسک، با بیشترین احتمال موفقیت، زمانی اتفاق می‌افتد که شما در حال خرید (نقطه حمایت) در یک بازار پر روند یا فروش ( نقطه مقاومت) در یک بازار با روند نزولی هستید.

گرفتن سود:

از موقعیت برنده خارج شوید، به عنوان مثال وقتی چهار تیک گرفتم، یک سوم پوزیشن را خارج و سیو سود می‌کنم. در حالت ایده آل، نسبت ریسک به ریوارد شما باید حداقل 1:3 باشد.

آزمایش کردن:

هنگامی که در مورد مجموعه‌ای از متغیرها تصمیم گرفتید که با این مشخصات مطابقت دارند، باید آنها را آزمایش کنید تا ببینید چقدر خوب کار می‌کنند.

چکیده کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

در چارچوب تحلیل تکنیکال، حوزه تحلیل شخصی قرار دارد. به هر حال، اگر تحلیل تکنیکال راه‌حل نهایی بود، انتظار می‌رفت همه کسانی که از آن استفاده می‌کنند، ثروتمند شوند؛ اما در واقع برعکس این موضوع تقریباً صادق است و این یکی از واقعیت‌های بازار به حساب می‌آید که تحلیل تکنیکال، همه چیز نیست! به ازای هر دلار ساخته شده، یک دلار در جای دیگری گم می‌شود. هر خریدار از فروشنده‌ای خرید می کند و …

تنها چیزی که قطعی است و وجود آن تایید شده است فقط و فقط ذهن شماست. تحلیل ذهنی یا تحلیل روانی، همان مدل فکر کردنتان است؛ همان احساسات شما که روی فکر کردنتان اثر مثبت یا منفی می‌گذارد. ما باید در قوانین خود سفت و سخت و در انتظاراتمان انعطاف پذیر باشیم.

4.5/5

One thought on “خلاصه کتاب تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *